دلخوشی

ساخت وبلاگ
یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 7 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 14:33

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 11 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1402 ساعت: 4:20

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 17 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 16:41

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 3:48

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 21 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:01

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 17:03

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 31 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 15:03

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 10:33

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 12:05

یا رسول الله...آیا میشنوی؟!صدای دختریست از دوردست ها...از نقطه ای به فاصله ی چهارده قرن..در برهه ای پر از آشفتگی ها،بی قراری ها،ودلمردگی هارک بگویمگاهی در میان روزمرگی ِِ لحظه هایم...به یاد شما می‌افتم...با خود میگویم...بهشت لبخندت چگونه بود؟!نگاه پر مهرت چه ولوله ای در نگاه بیننده می انداخت!؟قامت بلندت،وصلابت کلامت،وبرندگی شمشیرت چه رعبی در دل دشمن می‌انداخت؟!وقلبم پر میکشد به کوچه های مدینه...و نگاهم گویا وجب به وجب به دنبال قدم های پر مهرت به راه می‌افتد...وبا خودم میگویم...افسوس...افسوس که دیر هنگام به این دنیا آمدم...و اگر گام هایم توانایی آن را داشت تمنا میکردم برای زودتر رسیدن!!!اما حیف که ای ندارم جز اینکه دیدارت را به انتظار بنشینمبه امید روزی که لبخندت به من امضای شفاعتت باشه ⁦❤️⁩محمدم⁦❤️⁩ + نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت 20:28 توسط أَمَةُاللّه  |  دلخوشی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلخوشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amatallah بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 18:22